پديده اعتياد تنها در مصرف مواد افيونی خلاصه نمي شود، بلكه طيف وسيعي از داروهاي متفاوت را شامل مي شود. امروزه اعتياد مصرف داروهاي محرك را نيز در بر مي گيرد و مي توان هرگونه سوءاستفاده از مواد را به عنوان جلوه هاي نوين اعتياد مطرح ساخت(معيد فر،1385: 124). نوجوانان و جواناني كه والدينشان مواد مخدر، آرامبخش، سيگار و مسكن مصرف مي كنند، بيش از نوجوانان و جوانان ديگر در معرض استفاده از مواد مخدر هستند. نوجوانان و جوانان زمينه مساعدي را براي سوءاستفاده از مواد داشته و به راحتي در مقابله با زندگي يكنواخت به داروهاي محرك پناه مي برند. از سوي ديگر، تغيير الگوي مصرف مواد مخدر از سنتي به مواد صنعتي و شيميايی و روانگردان، از جمله تهديدات جدي است كه كشورهاي مختلف از جمله كشور ما را تهديد مي كند و مصرف اين مواد، تبعات جبران ناپذير جسمي و رواني بر مصرف كنندگان آن بدنبال دارد. متاسفانه تنوع و تعداد مواد مخدر صنعتي و روانگردان در حال گسترش است و برخي موارد، ناآگاهي افراد و از جمله نسل جوان نسبت به اثرات بسيار مخرب اين مواد در ابتداي مصرف، موجب اعتياد در آنان مي شود. آثار مخرب جسمي و رواني مواد مخدر صنعتي و روانگردان به مراتب بسيار بيشتر از مواد مخدر سنتي است. مواد مخدر سنتي مانند ترياك تنها سستي زا و حشيش توهم زا است؛ ولي مواد مخدر صنعتي كه تركيبي از مخدرهاي سنتي با مواد شيميايي هستند، اثر تركيبي از توهم زايي و تحرك بخشي دارد. به اين علت، مصرف مواد مخدر صنعتي و تركيب شيميايي آن ها سيستم مركزي اعصاب را تحريك كرده و باعث تشنج و حركات غيرقابل كنترل همراه با تعريق، گشادي مردمك چشم و كُنش هاي شديد رفتاري در معتادان شود(سلیمی،1388: 124) .
ابهامات گوناگوني پيرامون بررسي عوامل مرتبط با مصرف اعتیاد آور نوین صنعتی(مانند شيشه) در بين نوجوانان و جوانان وجود دارد. نتايج برخي از مطالعات و پژوهش هاي انجام شده در دو دهه گذشته بيانگر اين واقعيت است كه مصرف مواد مخدر به وسيله جوانان و نوجوانان به صورت چشمگيري افزايش يافته است. با نگاهي اجمالي به مصرف داروهاي ضداضطراب، مسكن، خواب آورها و بويژه اخيرا شيشه و سير رو به رشد آن، مي توان گفت كه شيوع اعتياد افزايش يافته، ولي هنوز هم نمي توان سبب شناسي دقيقي را براي آن مشخص ساخت. نظريه هاي گوناگوني پيرامون گرايش نوجوانان و جوانان به مصرف مواد اعتیاد آور نوین صنعتی وجود دارد. بنابراين، در پيشگيري از آسيب هاي اجتماعي و بيماري هاي روان شناختي، تاكيد بر آن است كه در ابتدا سبب شناسي و علل موثر در به وجود آمدن آن اختلال به درستي شناسايي شده تا بتوان بر مبناي آن، برنامه هاي پيشگيرانه مستدل و هدفمندي را تهيه و تنظيم كرد. از اين رو، شناخت عوامل خطر و عواملي كه فرد را در برابر يك بيماري يا آسيب محافظت مي كنند، اهميتي بسيار مي يابد. هم اكنون نيز برنامه ها و طرح هاي پيشگيري از اعتياد، به دنبال گذر از دوره هاي شهودي و سليقه اي، تحت تاثير رويكردهاي نوين به پيشگيري سعي دارند تا با بررسي و شناسايي عوامل مؤثر، بيش از گذشته خود را در قالبي نظري و علمي قرار دهند؛ چرا كه موفقيت هاي اخير برخي از كشورها در اقدامات پيشگيرانه مرهون همين تغيير رويكرد و نزديك كردن خود به چهارچوبي علمي و نظري بوده است. لذا ضرورت دارد تا عوامل مؤثر بر شيوع و گسترش مصرف شيشه مورد مطالعه و بررسي قرار گيرد و را ه حل هاي عملي براي آن پيش بيني شود تا بهتر بتوان خدمات درماني، بهداشتي و توانبخشي را به آنان ارائه كرد. از طرفي، برخورد صحيح و اصولي با اين معضل پيچيده در گرو مطالعه منسجم و علمي است.
با وجود تحقيقات متعددي كه در زمينه عوامل روانشناختی بر گرايش نوجوانان و جوانان به مصرف مواد مخدر صورت گرفته است، هنوز به گونه دقيق مشخص نيست كه سهم و نقش عوامل باليني، خانوادگي و تربيتي بر گرايش به مصرف شيشه در بين نوجوانان و جوانان به چه ميزان است؛ از اين رو، خلأ پژوهشي موجود در اين زمينه منجر به انجام پژوهش حاضر شده و سؤال اصلي اين است كه آيا بين عوامل روانشناختی نوجوانان و جوانان در گرایش به مواد اعتیاد آور نوین صنعتی تفاوت وجود دارد؟
نظريه های پژوهش
مسائل و پديده هاي اجتماعي از علت هاي گوناگوني نشأت مي گيرند و نمي توان آنها را در يك نگاه تك عاملي بررسي كرد چرا كه مسائل اجتماعي اولاً چند بعدي بوده و ثانياً، با انسان كه به عنوان موجودي چند بعدي و غير قابل پيش بيني است، روبرو هستند. به همين دليل براي تبيين اين مسائل نمي توان از يك تئوري خاص استفاده كرد چرا كه هر كدام از اين تئوري ها بخشي از مسأله مورد بررسي را تبيين مي نمايند و هيچ كدام از آنها به تنهايي از جامعيت برخوردار نيستند. به عبارت ديگر، تئوري ها و نظريه هاي مختلف مكمل يكديگر مي باشند. اين امر در خصوص موضوع اين پژوهش يعني اعتياد، نيز صادق است. لذا در خصوص مسأله اعتياد نيز نمي توان از يك تئوري خاص استفاده نمود بلكه از تركيبي از نظريات مختلف كه هر كدام بخشي از مسأله مورد نظر را تبيين مي كنند، استفاده شده است.
نظريه بی سازمانی اجتماعی
در اين ديدگاه، جامعه همانند كل يكپارچه اي تلقي مي شود كه ميان اجزاي تشكيل دهنده آن در شرايط عادي همسازي و تعادل برخوردار است .در چنين شرايطي نظم برقرار گشته و هنجارها و قوانين از كارایی برخوردارند و از سوي افراد مراعات مي شوند. چنانچه جامعه با تغييرات شديد، سريع و ناگهاني مواجه شود، خطر بي سازماني اجتماعي و در پي آن ايجاد شرايط نابساماني و بحران هاي اجتماعي آن جامعه را تهديد مي كند. هرچه شدت اين بي سازماني بيشتر باشد، هنجارشكني، بي قانوني، بحران هاي روحي و اختلال در روابط اجتماعي گسترده تر خواهدبود(معيدفر،1385: 23)
مطالعات صورت گرفته بر مبناي نظريات بي سازماني اجتماعي عمدتاُ همبستگي معناداري ميان رفتار انحرافي و عواملي چون سن، جنس، تراكم جمعيت، مذهب، شرايط كار و فقر و رشد جمعيت و شهر نشيني را نشان مي دهند، در واقع عوامل اجتماعي افراد را كنترل مي كنند و وقتي كه اين عوامل بي ثبات شوند، افراد توان كمتري براي كنترل رفتار خود دارند(احمدي،1377: 121).
نظريه آنومی
مرتون كج رفتاري را عدم انطباق نرمال با محيط اجتماعي خودگراي در نظر مي گيرد. او در اين زمينه دو عنصر اصلي را مطرح مي سازد، در ساخت فرهنگي، اول اهداف تعريف شده فرهنگي را در نظر مي گيرد و بعد ابزار نهادي شده رسيدن به آن را مطرح مي سازد(ممتاز،1381: 21). منظور از ابزار، شيوه هاي پذيرفتني است كه توسط ساختار فرهنگي براي رسيدن به هدف ها، تعيين وتنظيم مي شود(كوزر، روزنبرگ،1378). عدم تطابق زماني ظاهر مي شود كه تأكيدي ناموزون بر اهداف و يا ابزارهاي دستيابي به اهداف قرار گيرد (ممتاز،1381: 21) در نهايت، هنگامي كه راه ها يا وسايل مشروع جهت دستيابي به اهداف و موفقيت براي افراد جامعه محدود باشد، تنش ساختي در آن ها بوجود مي آيد (ترنر،1378)
تئوری محرومیت نسبی
جرم شناسان معتقدند كه نابرابري درآمد در جوامع مختلف هم توليد فشار مي نمايد و هم باعث افزايش ميزان جرم در آنها مي شود. بدين دليل كه شكاف عمده بين فقير و غني، كينه توزي و عدم اعتماد را به وجود مي آورد و چنين وضعيتي سرانجام منجر به خشونت و جرم مي شود. در جوامعي كه در آنها نابرابري در آمد افزايش يافته است، يك نوع حقارت وسرافكندگي در افراد كم درآمد ايجاد مي شود كه اين عامل باعث ايجاد انگيزه هاي مجرمانه در برخي از اين افراد مي گردد. اين فرآيند تحت عنوان تئوري محروميت نسبي بيان گرديده است. مفهوم محروميت نسبي توسط جامعه شناسان جوديس بلاو وپيتر بلاو (1982) مطرح شده است. آنها مفاهيمي را از تئوري آنومي با مفاهيمي كه در مدل هاي بي سازماني اجتماعي يافت شده است، تركيب كرده اند و بر همين اساس معتقدند كه، افراد طبقات پايين ممكن است هنگام مقايسه شرايط زندگي خود با افراد ثروتمند، احساس محروميت نمايند .
اين احساس محروميت منجر به احساس بي عدالتي و نارضايتي گرديده و عدم اعتماد را در آنها پرورش مي دهد. در نتيجه شانس پيشرفت آنها از طريق معيارهاي مشروع مسدود مي گردد و احساس ناتواني را به وجود مي آورد كه دشمني و پرخاشگري و سرانجام خشونت و جرم را به دنبال خواهد داشت(مباركي،1383: 15). البته گسترش سيستم نابرابري هاي اجتماعي باعث ترويج دشمني، بدگماني و بي اعتمادي در ميان بخش هاي گوناگون جامعه شده و امكان همبستگي اجتماعي گسترده را محدود مي نمايد(كاواچي ،1999: 23).
كوهن نيز معتقد است كه افراد طبقه پايين، اهداف طبقه متوسط را مي پذيرند؛ ولي توانايي رسيدن به اين اهداف را از طريق وسايلي كه از طرف جامعه مقبول هستند، ندارند. از آن جا كه اين افراد بر مبناي ملاك سنجش طبقه متوسط قضاوت مي شوند، دائم از منزلتي كه هنجارهاي طبقه متوسط آن را مطلوب مي داند، احساس محروميت مي نمايند. به عبارت ديگر، رفتار بزهكارانه، مجموعه جديدي از هنجارها را آماده مي كند كه مي تواند افراد طبقه پايين جامعه را براي خراب كاري و اعمال خشونت آميز عليه مظاهر طبقه متوسط تحريك كند(احمدي،1377).
نظريه های خرده فرهنگ
نظريه هاي خرده فرهنگي به واكنش مردم ساكن در محلات سازمان نيافته نسبت به انزواي اجتماعي و محروميت اقتصادي مي پردازد. بدليل تحليل رفتگي سبك زندگي، ناكامي و افسردگي اعضاي طبقات پايين تر جامعه يك خرده فرهنگ مستقلي را با مجموعه قوانين و ارزش هاي خودي ايجاد مي كنند. در حالي كه فرهنگ طبقات متوسط بر تلاش وكوشش زياد، به تأخير انداختن ارضاء نيازها و آموزش رسمي تأكيد دارد، خرده فرهنگ طبقات پايين تر به هيجانات، قلدري، ريسك كردن، شجاعت و ارضاء فوري نيازها تأكيد مي نمايد. هنجارهاي خرده فرهنگي اغلب با ارزش هاي متداول جامعه تضاد پيدا مي كند، بدين دليل كه افراد فقير شهري دريافته اند كه از عهده تقاضاهاي رفتاري طبقه متوسط جامعه برآمدن غير ممكن است. در نتيجه ساكنان محلات فقيرنشين مجبورمي شوند قانون را زير پا بگذارند و از قوانين فرهنگ كجرو پيروي نمايند(مباركي،1383: 34). اين نظريه بر بزهكاري جوانان متمركز شده و در يك تحليل جامعه شناختي، بزهكاري جوانان را برحسب ويژگي هاي خرده فرهنگي آنها مانند ارزشها، باورها، عادات و شيوه هاي زندگي مورد بررسي قرار مي دهد.
نظريه پيوند افتراقی
نظريه پيوند افتراقي بر اين نكته تأكيد دارد كه نزديكان و همسالاني كه بزهكار باشند، تأثير زيادي بر تشكيل و تقويت نگرش بزهكاري مي گذارند و فرد را به سوي بزهكاري سوق مي دهند. نظريه پيوند افتراقي محتواي اجتماعي بزهكاري را در نظر دارد و فرد بزهكار را در جايگاه اجتماعي او از حيث رابطه اش با خانواده، محله، رفقا و مصاحبان در نظر مي گيرد. ساترلند درباره چگونگي انتقال فرهنگي كجروي اظهار مي دارد كه كجروي از طريق يك گروه جريان ارتباطات اجتماعي حاصل مي شود كه در واقع اصطلاح «يار بد» را زنده مي كند(عدل، 1383: 65).
بر اساس اين رويكرد، عمل مجرمان آموختني است، نه موروثي. يعني تا فرد آن را نياموزد به فكر انجام دادن آن نمي افتد و آموزش از طريق ارتباط فرد با ساير افراد صورت مي گيرد و عموماً به صورت شفاهي و به كمك كلمات است و فقط در برخي موارد ممكن است از طريق حركات چهره و قيافه انجام گيرد. كسب انگيزه ها و ميل به ابراز كشش هاي دروني آموختني است و مردم جامعه نظر مطلوب نسبت به رعايت هنجارهاي حقوقي ندارند. بخش اعظم آموزش رفتار بزهكارانه در گروه هاي نزديك كه با فرد روابط صميمانه دارند، انجام مي گيرد. زماني فرد به عمل بزهكارانه دست مي زند كه آميزش او با كساني كه موافق شكستن قاعده اند، بيشتر باشد. به عبارت ديگر براساس اين نظريه روابط فرد با ديگران هنگامي كه به مساله جرم ارتباطي ندارد و تا زماني كه با كار جرم آميز پيوستگي نكند، اثري در ايجاد رفتار مجرمانه ندارد(سخاوت،1383: 76). البته فراواني معاشرت از نظر دفعات وقوع، مدت زمان، ارجحيت و شدت، مي تواند متفاوت باشد. يعني ميزان معاشرت فرد با افراد كج رفتار در مقابل افراد به هنجار مورد نظر مي باشد. ارجحيت با اهميت است از اين نظر كه اگر رفتار موافق رعايت قانون در كودكي آموخته شود، فرد در وضعيتي متفاوت با كسي قرار دارد كه از ابتدا به عدم رعايت قانون تشويق شده است(ممتاز،1381: 21).
ساترلند معتقد بود كه انحرافات عموماً در قالب گروه هاي نخستين نظير گروه دوستان يا خانواده آموخته مي شود. اين گروه ها بسيار متنفذتر از مأمورين ومسئولين رسمي مي باشند و فرآيند يادگيري رفتار بزهكارانه شامل تكنيك هاي تبهكاري، انگيزه ها،گرايش ها و دليل تراشي هاي لازم براي آن مي شود. بدين ترتيب يك جوان هم مي آموزد كه چگونه با موفقيت دزدي كند و هم چگونه استدلال بياورد تا دزدي خود را توجيه كند و براي آن عذر بتراشد(رفيع پور،1378: 87)
بر اساس اين ديدگاه در ايران تحقيقات مختلفي انجام گرفته است ومعاشرت با نزديكان، همكاران و بويژه دوستان معتاد و منحرف، تقليد از اطرافيان، معاشرت در محيط هاي ناسالم وگوناگون از جمله مدرسه و محيط هاي آموزشي نامطلوب از جمله عوامل اصلي اعتياد به مواد مخدر ذكر شده است(كرم پور ،1376: 32).
البته تئوري يادگيري اجتماعي اظهار مي كند كه مردم تكنيك ها و رويه هاي جرم را از طريق ارتباط نزديك با همسالان بزهكار و مجرم ياد مي گيرند.
روش پژوهش
روش اين پژوهش، علی- مقایسه ای بوده است.
جمعيت، نمونه و روش نمونه گيری
در اين پژوهش، جمعيت آماري شامل کلیه جوانان 35-19ساله یکی از شهرها بوده است که جهت بدست آوردن نمونه تحقیق حاضر از روش نمونه گیری خوشه ای چند مرحله ای استفاده شده است. بعد از مشخص شدن تعداد مراکز ترک اعتیاد، پنج مورد از مراکز ترک اعتیاد را تعیین و از هر یک از این مراکز ده نفر معتاد به مواد محرک زا، ده نفر افراد معتاد به مواد مخدر انتخاب نموده و با تك تك اعضاي نمونه به طور جداگانه مصاحبه به عمل آمد و پرسشنامه را تكميل نمودند. نمونه آماري در تحقيق حاضر 150 نفری (افراد معتاد به مواد مخدر، مواد محرک و افراد عادی) می باشد. لازم به ذکر است که کلیه افراد نمونه انتخابی از نظر تحصیلات(دیپلم )، سن(19-35 ساله) و جنس(مرد) همتا سازی شده است.
ابزار پژوهش
ابزار پژوهش شامل پرسش نامه دموگرافیک و آزمون اختصاصی M.M.P.Iبرای سنجش ویژگی های روانشناختی و شخصیتی بود. پرسشنامه دموگرافیک شامل تاهل، شغل و سابقه مصرف مواد مخدر در بستگان درجه یک بود. آزمون M.M.P.I دارای 13 مقیاس است که 3 مقیاس آن به شاخص های روانی و 10 مقیاس آن به شاخص های بالینی یا شخصیتی مربوط می باشد.
فرضیه :
1- ویژگی های شخصیتی در گروه معتادین به مواد مخدر و معتادین به مواد محرک زا و افراد عادی تفاوت معنی داری دارد.
2- ویژگی های خود تاب آوری در گروه معتادین به مواد مخدر و معتادین به مواد محرک زا و افراد عادی تفاوت معنی داری دارد.
نتیجه گیری:
انسان كنونى با از دست دادن ارزش هاى معنوى دچار اضطراب و پريشانى گرديده است و به دنبال يافتن پناهگاه و مايه آرامشى مى باشد. از اين رو زمانى كه اوضاع را بر وفق مراد خود نمى بيند، ميزان دلبستگى وى به تفريحات زودگذر افزايش مى يابد. تنگناهاى زندگی و بيشتر سهل انگارى ها و بى دقتى ها در انتخاب دوستان، از جمله مواردى است كه بى شك در تسريع بيشتر اعتياد به مواد مخدر نقش مهم و بسزايى را ايفا مى كنند. مواد مخدر، انسان ها را در عالم خيال سير مى دهد و آنها را از واقعيت هاى زندگى دور نگه مى دارد از اين رو كاميابى خيالى و تسكين خاطر موقتى براى كسانى كه در صحنه هاى واقعى زندگى موفقيتی به دست نياورده اند، مى شود. از جهت ديگر، توسعه صنعتى جامعه، فقدان مهارت كافى،كمبود فرصت هاى شغلى و محروميت اقتصادى، جوامع را به سمت شهرى شدن و مهاجرت از روستاها به شهرها سوق مى دهد كه مهاجرت ناشى از صنعتى شدن شهرها و ايجاد مراكز بزرگ صنعتى است.
اشاعه مواد مخدر به عنوان يكي از كارسازترين و قديمي ترين شيوه هاي استعمارگران و دشمنان بشريت به منظور بازداشتن جوامع انساني از رشد و تعالي آنها و همچنين غارت هر چه بيشتر و كسب منافع افزون تر بكار برده شده و روز به روز گسترش بيشتري مى يابد. بدين ترتيب پيامدهاي مخرب اعتياد بر تمامي كشورها تأثير گذارده و تغييرات سريع در شرايط اقتصادي، اجتماعي، قابل دسترس بودن مواد مخدر غيرمجاز و تقاضاي فزاينده براي آنها، همگي بر حيات روزافزون اين مشكل جهاني مي افزايد. اما مسأله اعتياد يا به تعبيري بهتر سوء مصرف مواد مخدر درجهان امروز از جمله مسائل مهم اجتماعي است كه در بيشتر كشورها به صورت مشكل عمده اي براي دولت ها جلوه مي كند. بنابراین عوامل مختلف شخصيتي با مصرف مواد ارتباط دارند. از اين ميان، برخي از صفات بيشتر پيش بيني كننده احتمال اعتياد هستند و به طور كلي فردي را تصوير مي كنند كه با ارزشها يا ساختارهاي اجتماعي مانند خانواده، مدرسه و مذهب پيوندي ندارد و يا از عهده انطباق، كنترل يا ابراز احساس هاي دردناكي مثل احساس گناه، خشم و اضطراب بر نمي آيد. اين صفات عبارتند از: عدم پذيرش ارزشهاي سنتي و رايج، مقاومت در مقابل منابع قدرت، نياز شديد، احساس فقدان كنترل بر زندگي خود، اعتماد به نفس پايين، فقدان مهارت در برابر پيشنهادهاي خلاف ديگران، فقدان مهارتهاي اجتماعي و انطباقي. از آنجا كه اولين مصرف مواد، معمولاً از محيط هاي اجتماعي شروع مي شود، هر قدر فرد قدرت تصميم گيري و مهارت ارتباطي بيشتري داشته باشد، بهتر مي تواند در مقابل فشار همسالان مقاومت كند و در حدود 70 درصد موارد، همراه با اعتياد اختلال هاي ديگر روانپزشكي نيز وجود دارد. شايع ترين تشخيص ها عبارتند از: افسردگي اساسي، اختلال شخصيت ضد اجتماعي، فوبي، ديس تايمي، اختلال وسواسي- جبري، اختلال پانيك، مانيا، اسكيزوفرني.
منابع:
- احمدي، حبيب(1377) نظريه هاي انحرافات اجتماعي، شيراز، نشر رز.
- ترنر،جاناتان اچ(1378) مفاهيم و كاربردهاي جامعه شناسي، ترجمه فولادي و بختياري،نشر مؤسسه فرهنگي و پژوهشي امام خميني
- رفيع پور،فرامرز(1378)آنومي يا آشفتگي اجتماعي، پژوهشي درزمينه پتانسيل آنومي درشهر تهران،تهران،انتشارات سروش.
- سخاوت، جعفر(1383) جامعه شناسي انحراف اجتماعي؛ تهران:انتشارات دانشگاه پيام نور.
- سليمي، علي؛ داوري، محمد(1380) ، جامعه شناسي كجروي، قم، نشر پژوهشكده حوزه و دانشگاه.
- معيد فر، سعيد(1385) جامعه شناسي مسائل اجتماعي ايران.تهران، انتشارات نور علم.
- ممتاز، فريده(1381) انحرافات اجتماعي، نظريه ها و ديدگاه ها، چاپ اول، تهران: شركت سهامي انتشار.
- كرم پور، رزا(1379) ارزيابي تحقيقات انجام گرفته در خصوص اعتياد و مصرف مواد مخدر در ستاد مبارزه با مواد مخدر، ژرفاي تربيت، سال دوم، شماره10.
- عدل، اکبر« تاثیر همنشیني و معاشرت با گروه هنجار شکن در گرایش جوانان به اعتیاد» فصلنامه علمی ،پژوهشی رفاه اجتماعی ، سال ششم، شماره 25.
Kawachi¸Ichiro(1999).«Crime:social disorganization and relative deprivation». Socialscience and mediciane, vol .48, N.6. www.sciencedirect.com/science
نویسندگان:
محمد حسن نادری، دانشجوی دکتری روانشناسی تربیتی- مدرس مرکز علمی کاربردی بهزیستی قزوین
علی احمدی، کارشناس ارشد مدیریت دولتی(گرايش منابع انسانی)- مدرس دانشگاه علمی و کاربردی
کلثوم روشن قیاس، کارشناس ارشد مدیریت آموزش- مدرس دانشگاه علمی و کاربردی بهزیستی قزوین
رضا ریش پور، کارشناسی ارشد روان شناسی عمومی- مدرس مرکز علمی کاربردی بهزیستی قزوین